
حضرت امام در انتقال زلال انديشة ناب خداشناسي، در مجموعة اشعار ديوان به مطالبي اشاره فرموده اند كه مي توان چهار محور اساسي را در ميان آنها استنباط كرد. اين چهار محور را مي توان مباني نظري شناخت خداوند ...
تاريخ درج : 1385/3/1 | بازديد : 2326

پيش درآمدادب پارسي، يكي از مجلّل ترين تماشاخانه هايي است كه بر در و ديوار آن، آيات قرآني را به زينت بسته اند و روايات معصومين (سلام اللّه عليهم اجمعين) چون قنديل هاي فروزان از هر گوشؤ آن آويخته اند. ...
تاريخ درج : 1386/8/22 | بازديد : 2699

چكيده آيه.... فلما تجلي ربه للجبل...» بيش از همه الهام بخش شاعران و عارفان دراشاره به تجلي الهي شده است. حضرت امام (ره) در ديوان خود به كرات به آن اشارات لطيفي كرده اند و از تجلي نور حق تعالي بر دل ب...
تاريخ درج : 1386/11/11 | بازديد : 1229

امام خميني در آينه شعر و هنر امام راحل(ره) در شمار عاشقان خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام جاي داشت و بدين امر افتخار مي كرد. آن بزرگوار در قصيده اي دروصف پيامبر اكرم(ص) و امام علي(ع) و حضرت فاطم...
تاريخ درج : 1386/8/14 | بازديد : 2079

اي صوت رساي آسماني اي رمز نداي جاوداني اي قله كوه عشق و عاشق وي مرشد ظاهر و نهاني اي جلوه كامل انا الحق در عرش مرفع جهاني اي موسي صعق ديده در عشق از جلوه طور لامكاني اي اصل شجر ظهوري از تو در...
تاريخ درج : 1386/7/7 | بازديد : 2738

اشاره: در راستاي معرفي كارهاي علمي، در مورد آثار گرانقدر و ابعاد شخصيتي و علمي حضرت امام خميني (ره) در اين شماره، قصد معرفي رساله اي دانشگاهي را داريم. رساله مورد نظر، پايان نامه تحصيلي جهت اخذ د...
تاريخ درج : 1386/7/5 | بازديد : 2272

بسمه تعالي محور مباحث امام (ره) در ديوان اشعارشان، "عشق و عاشق و معشوق" است. عشق، موضوع اشعار عرفاني است و امام خميني نيز از نامآوران مكتب ابن عربي در قرن حاضر به شمار مي رود. در ديوان اشعار امام (...
تاريخ درج : 1386/7/7 | بازديد : 2366

هرچند ابعاد مختلف شخصيت جامع و كامل حضرت امام خميني"س" ناشناخته مانده اما به بعد عرفاني ايشان كمتر توجه شده است. غير از آثاري چون سرالصلوة يا صلوة العارفين و معراج السالكين، شرح دعأ سحر و مصباح الهدا...
تاريخ درج : 1386/8/22 | بازديد : 2289

همان طور كه از عنوان مقاله پيداست; هدف از نگارش آن، تبيين بازتاب عرفان امام در اشعار ايشان است و اين كار از دو جهت، دشوار است: يكي اينكه عرفان امام، زلالين حقايقي دلنشين است كه از ژرفاي جان پاك پيري...
تاريخ درج : 1386/4/14 | بازديد : 3146

عاشقان صدر نشينان جهان قدسند سر فراز آنكه بدرگاه جمال تو گدا است. (1) شخصيت امام خميني (ره) در ايران و خارج از ايران بالخصوص براي عاشقان و دانشجويان زبان و ادبيات فارسي نيازي به معرفي ندارد. او در ز...
تاريخ درج : 1386/7/7 | بازديد : 2447

اشارة فجر انقلاب اسلامي، نه تنها طليعه شكوفايي هنر و ادبيات ايران و دريچه اعتلاي فرهنگ اسلامي، كه هم چنين مجال ظهور و بروز تمامي انديشه ها و آرمانهاي الهي همه انسانهاي آزاديخواه در سراسر جهان نيز ب...
تاريخ درج : 1386/4/14 | بازديد : 1133

از اراده و لطف الهي است كه در سيره مبارزه بين خير و شر آغاز شده از اولين روز پيدايش دنيا، شخصيت هاي بزرگ تاريخي ظهور كردند كه با مرور زمان به اوج و مرتبه كمال، عقل و حكمت رسيده و ضمن مداخله در رون...
تاريخ درج : 1385/3/1 | بازديد : 1307

اشاره: دكتر حاج محمد بوخاري نويسنده، شاعر و استاد مطالعات اسلامي و ادبيات عرب از كشور مالزي است. وي كه دكتراي خود را در ادبيات صوفيانه از دانشگاه بركلي آمريكا دريافت داشته در حال حاضر در دانشگاه ما...
تاريخ درج : 1386/4/14 | بازديد : 1399

سبك عراقي بهترين سبك در ادبيات فارسي مي باشد كه سعدي و حافظ آن را به معراج رسانيده اند. در صنف غزل كسي به حافظ نمي رسد و همه غزل سرايان فارسي و اردو و زبانهاي ديگر تحت تاثير لسان الغيب بوده اند. شاع...
تاريخ درج : 1386/7/7 | بازديد : 1093

غزل هجرت آيد آن روز كه من هجرت از اين خانه كنم از جهان پرزده در شاخ عدم لانه كنم رسد آن حال كه در شمع وجود دلدار بال و پرسوخته كار شب پروانه كنم روي از خانقه و صومعه برگردانم سجده بر خاك در ساقي...
تاريخ درج : 1386/6/29 | بازديد : 996

كوتاه سخن كه يار آمد با گيسوي مشكبار آمد بگشود در و نقاب برداشت بي پرده نگر، نگار آمد او بود و كسي نبود با او يكتاي و غريب وار آمد بنشست و ببست در زاغيار گويي پي يار غار آمد من محو جمال بي مثالش او جل...
تاريخ درج : 1386/11/11 | بازديد : 449

احمد است از محمد مختار كه حميدش نگاهدار بود. فاطي از عرش بطن فاطمه است فاطر آسمانش يار بود حسن اين ميوه درخت حسن محسنش يار پايدار بود ياسر از آل پاك سبطين است سر احسان ورا نثار بود علي از بوستان...
تاريخ درج : 1386/4/14 | بازديد : 993

(تضمين غزلي از امام خميني) كــارم شـــــده بس نالة شبگير و دگـــر هيچ بيچــــاره و درمــانـده ز تدبير و دگـــر هيچ شيطان شده هـم مرشد و هـم پيرو دگــر هيچ «ماييم و يكـــي خــرقه تزوير و دگـــر ه...
تاريخ درج : 1385/3/1 | بازديد : 653

(نشستي در آستانه انتشار ديوان اشعار امام خميني با حضور آقايان: سهراب هادي، حسين كيا تنكابني، علي اكبر ملكي و ارسلان عبدالرحماني) اشاره چندي قبل ديوان اشعار امام خميني كه در شمار پرفروشترين كتابها...
تاريخ درج : 1385/3/1 | بازديد : 2062
اين مطلب درفهرست موضوعات وبسايت-رديف: كتاب و نرم افزار ، آثار امام خمینی ، اشعار امام (ره) ، ،
برچسبها:
نويسنده رضا آقازاده كليبر در جمعه هجدهم مرداد 1392 | آرشيو نظرات
موضوعات اين كتاب عبارتند از :
1-كتابها و آثار علمى امام خمينى (س) | 2-عرفان امام و منازل چهارگانه | 3-كلام امام |
4-نخستين بيانيه سياسى امام خمينى (س) | 5-تصوير انسان كامل و امام مهدى (عج) در ديوان اشعار امام خمينى | 6-چراغ غزل |
7-غزل منتشر نشده حضرت امام خمينى (س) | 8-شعر منتشر نشدهاى از حضرت امام خمينى (س) | 9-انديشه اجتماعى امام خمينى در آئينه آمار |
10-عشق در حكمت شعرى امام خمينى | 11-انديشه هاى عرفانى و شعر امام خمينى | 12-اصول و شيوههاى تحقيق در آثار و انديشه هاى امام خمينى |


دانلود كتاب ديوان اشعار امام خميني (ره)
اين مطلب درفهرست موضوعات وبسايت-رديف: كتاب و نرم افزار ، آثار امام خمینی ، اشعار امام (ره) ، ،
برچسبها:
گلچيني از اشعار حضرت امام خميني(ره)
![]() |
غزل |
رباعي |
قصيده |
مسمّط |
ترجيع بند |
قطعات و اشعار پراكنده |
دعوى اخلاص
گــــر تــــو آدمزاده هستى "عَلّم اَلاَسما" چه شد؟ * "قابَ قَوْسينت" كجا رفته است؟ "اَوْاَدْنى" چه شد؟
بـــــر فـــــــــراز دار، فـــــــــرياد "اَنَا الحق" مىزنى * مــــــدّعىِ حــــــــق طلب، اِنيّت و اِنّـــــا چه شد؟
صــــوفى صـــــافى اگر هستى، بكن اين خرقـه را * دم زدن از خــــويشتن با بـــــوق و با كرنا چه شد؟
زهــــــد مفـــــــروش اى قلنـــــدر، آبروى خود مريز * زاهـــــد ار هستى تو، پس اقبال بر دنيا چه شد؟
اين عبــــادتــها كه ما كرديم، خوبش كاسبىاست * دعــــــــــوى اخلاص با اين خود پرستيها چه شد؟
مــــــرشد از دعوت به سوى خويشتن، بردار دست * "لا الهت" را شنيدستم؛ ولــــــــى "الاّ" چه شد؟
مـــــاعر بيمايه، بشكن خـــــامـــــه آلــــــــــــودهات * كـــــــــــم دلآزارى نما، پس از خدا پروا چه شد؟
بـــــر فـــــــــراز دار، فـــــــــرياد "اَنَا الحق" مىزنى * مــــــدّعىِ حــــــــق طلب، اِنيّت و اِنّـــــا چه شد؟
صــــوفى صـــــافى اگر هستى، بكن اين خرقـه را * دم زدن از خــــويشتن با بـــــوق و با كرنا چه شد؟
زهــــــد مفـــــــروش اى قلنـــــدر، آبروى خود مريز * زاهـــــد ار هستى تو، پس اقبال بر دنيا چه شد؟
اين عبــــادتــها كه ما كرديم، خوبش كاسبىاست * دعــــــــــوى اخلاص با اين خود پرستيها چه شد؟
مــــــرشد از دعوت به سوى خويشتن، بردار دست * "لا الهت" را شنيدستم؛ ولــــــــى "الاّ" چه شد؟
مـــــاعر بيمايه، بشكن خـــــامـــــه آلــــــــــــودهات * كـــــــــــم دلآزارى نما، پس از خدا پروا چه شد؟
كاروان عمر
عمر را پايـان رسيد و يــــــــارم از در درنيـــامد * قصّــــهام آخـــر شد و اين غصّه را آخر نيامد
جام مرگ آمـد به دستم، جام مى هرگز نديدم * سالها بر من گـــذشت و لطفى از دلبر نيامد
مرغ جان در اين قفس بى بال و پر افتاد و هرگز * آنكــــه بايـــد اين قفس را بشكند از در نيامد
عاشقــــانِ روى جانان، جمله بى نام و نشانند * نامــــــداران را هـــواى او، دمى بر سر نيامد
كاروانِ عشق رويش، صف به صف در انتظــارند * با كه گويـــم: آخر آن معشوق جانپرور نيامد
مردگان را روح بخشــد، عاشقان را جان ستاند * جاهلان را اينچنين عاشق كشى باور نيامد
جام مرگ آمـد به دستم، جام مى هرگز نديدم * سالها بر من گـــذشت و لطفى از دلبر نيامد
مرغ جان در اين قفس بى بال و پر افتاد و هرگز * آنكــــه بايـــد اين قفس را بشكند از در نيامد
عاشقــــانِ روى جانان، جمله بى نام و نشانند * نامــــــداران را هـــواى او، دمى بر سر نيامد
كاروانِ عشق رويش، صف به صف در انتظــارند * با كه گويـــم: آخر آن معشوق جانپرور نيامد
مردگان را روح بخشــد، عاشقان را جان ستاند * جاهلان را اينچنين عاشق كشى باور نيامد
لذت عشق
لذت عشق تو را جز عاشق محـــزون، نداند * رنج لذتبخش هجران را بجز مجنــون، نداند
تا نگشتى كوهـــكن، شيرينى هجران ندانى * نــــاز پـــــرورده، ره آورد دل پر خــــون نداند
خسرو از شيرينى شيرين، نيابد رنگ و بويى * تا چو فرهاد از درونش، رنگ و بو بيرون نداند
يوسفـــى بايــــــد كه در دام زليخا، دل نبازد * ورنه خورشيد و كواكب در برش مفتون نداند
غــــــرق دريا جز خروش موج بى پايان، نبيند * باديه پيماى عشقت ساحل و هامـون نداند
جلـــــــوه دلدار را آغاز و انجامــــــــــى نباشد * عشق بى پايان ما جز آن چرا و چـون، ندان
پرده نشين
اين قافلــــه از صبح ازل، ســــوى تــــو رانند * تا شـــام ابـــد نيز به سوى تو روانند
سرگشته و حيران، همه در عشق تو غرقند * دلسوخته، هر ناحيه بى تاب و توانند
بگشـــــــاى نقــــــاب از رُخ و بنماى جمالت * تا فـــاش شود آنچه همه در پى آنند
اى پــــرده نشين در پــــــى ديــــدار رُخ تـــو * جــــانها همه دل باخته، دلها نگرانند
در ميكــــده، رنـــــدان همه در ياد تو مستند * با ذكـــــر تـو در بتكدهها پرسه زنانند
اى دوست، دل ســـوختــهام را تو هدف گير * مــــژگان تـــو و ابروى تو، تير و كمانند
پرتو حُسن
خواست شيطان بد كند با من؛ ولى احسان نمود * از بهشتم بــــرد بيــــــرون، بسته جانان نمود
خـــواست از فــــــردوس بيرونـــم كند، خوارم كند * عشق پيدا گشت و از مُلك و مَلَك پرّان نمود
ســـاقــــى آمـــــــد تا ز جـــــام باده بيهوشم كند * بـــىهُشى از مُلك، بيرونم نمود و جان نمود
پــــرتـــــو حُسنت به جان افتاد و آن را نيست كرد * عشـق آمـــــد، دردها را هر چه بُد درمان نمود
غمـــــــزهات در جـــــــان عـــــاشق برفروزد آتشى * آنچنـــان كـــز جــلوهاى با موسى عمران نمود
"ابن سينا" را بگــــــو در طـــــور سينــــــا ره نيافت * آنكــــه را بــــرهان حيرانساز تو، حيران نمـود
سفر عشق
بــــــــــــا دلِ تنگ به ســـوى تو سفر بايد كرد * از ســـــــــــر خويش به بتخانه گذر بايد كرد
پيــــــــر مـــا گفت: ز ميخانه شفا بايد جست * از شفـــــــــــا جستنِ هر خانه حذر بايد كرد
آنكــــه از جلوه رخسار چو ماهت، پيش است * بىگمـــــــــــــــان معجزه شقِّ قمر بايد كرد
گــــــــــــــر درِ ميكـــده را پير به عشاق گشود * پس از آن آرزوى فتــــــــــــح و ظفـر بايد كرد
گـــــر دل از نشئه مى، دعوى سردارى داشت به خــــــــود آييــد كه احساس خطر بايد كرد
مـــژده اى دوست كه رندى سر خُم را بگشود * بـاده نــــــوشان لب از اين مائده، تر بايد كرد
در رهِ جستن آتشكـــــــــــــــده سر بايد باخت * به جفـــــــــــا كارى او سينه، سپر بايد كرد
ســـــر خُـــــــم باد سلامت كه به ديدار رخش * مستِ ســــــــــــاغر زده را نيز خبر بايد كرد
طــــرّه گيسوى دلدار به هر كوى و درى است * پس به هر كوى و در از شوق سفر بايد كرد
تا نگشتى كوهـــكن، شيرينى هجران ندانى * نــــاز پـــــرورده، ره آورد دل پر خــــون نداند
خسرو از شيرينى شيرين، نيابد رنگ و بويى * تا چو فرهاد از درونش، رنگ و بو بيرون نداند
يوسفـــى بايــــــد كه در دام زليخا، دل نبازد * ورنه خورشيد و كواكب در برش مفتون نداند
غــــــرق دريا جز خروش موج بى پايان، نبيند * باديه پيماى عشقت ساحل و هامـون نداند
جلـــــــوه دلدار را آغاز و انجامــــــــــى نباشد * عشق بى پايان ما جز آن چرا و چـون، ندان
پرده نشين
اين قافلــــه از صبح ازل، ســــوى تــــو رانند * تا شـــام ابـــد نيز به سوى تو روانند
سرگشته و حيران، همه در عشق تو غرقند * دلسوخته، هر ناحيه بى تاب و توانند
بگشـــــــاى نقــــــاب از رُخ و بنماى جمالت * تا فـــاش شود آنچه همه در پى آنند
اى پــــرده نشين در پــــــى ديــــدار رُخ تـــو * جــــانها همه دل باخته، دلها نگرانند
در ميكــــده، رنـــــدان همه در ياد تو مستند * با ذكـــــر تـو در بتكدهها پرسه زنانند
اى دوست، دل ســـوختــهام را تو هدف گير * مــــژگان تـــو و ابروى تو، تير و كمانند
پرتو حُسن
خواست شيطان بد كند با من؛ ولى احسان نمود * از بهشتم بــــرد بيــــــرون، بسته جانان نمود
خـــواست از فــــــردوس بيرونـــم كند، خوارم كند * عشق پيدا گشت و از مُلك و مَلَك پرّان نمود
ســـاقــــى آمـــــــد تا ز جـــــام باده بيهوشم كند * بـــىهُشى از مُلك، بيرونم نمود و جان نمود
پــــرتـــــو حُسنت به جان افتاد و آن را نيست كرد * عشـق آمـــــد، دردها را هر چه بُد درمان نمود
غمـــــــزهات در جـــــــان عـــــاشق برفروزد آتشى * آنچنـــان كـــز جــلوهاى با موسى عمران نمود
"ابن سينا" را بگــــــو در طـــــور سينــــــا ره نيافت * آنكــــه را بــــرهان حيرانساز تو، حيران نمـود
سفر عشق
بــــــــــــا دلِ تنگ به ســـوى تو سفر بايد كرد * از ســـــــــــر خويش به بتخانه گذر بايد كرد
پيــــــــر مـــا گفت: ز ميخانه شفا بايد جست * از شفـــــــــــا جستنِ هر خانه حذر بايد كرد
آنكــــه از جلوه رخسار چو ماهت، پيش است * بىگمـــــــــــــــان معجزه شقِّ قمر بايد كرد
گــــــــــــــر درِ ميكـــده را پير به عشاق گشود * پس از آن آرزوى فتــــــــــــح و ظفـر بايد كرد
گـــــر دل از نشئه مى، دعوى سردارى داشت به خــــــــود آييــد كه احساس خطر بايد كرد
مـــژده اى دوست كه رندى سر خُم را بگشود * بـاده نــــــوشان لب از اين مائده، تر بايد كرد
در رهِ جستن آتشكـــــــــــــــده سر بايد باخت * به جفـــــــــــا كارى او سينه، سپر بايد كرد
ســـــر خُـــــــم باد سلامت كه به ديدار رخش * مستِ ســــــــــــاغر زده را نيز خبر بايد كرد
طــــرّه گيسوى دلدار به هر كوى و درى است * پس به هر كوى و در از شوق سفر بايد كرد
اين مطلب درفهرست موضوعات وبسايت-رديف: اشعار امام (ره) ، ،
برچسبها:
صفحه قبل 1 صفحه بعد